گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می گوید
دیشب
تنهایی ام
تا نوکِ مدادت
آمده بود
اگر می نوشتی ام!
اگر می نوشتی ام!
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود
محمد علی بهمنی
یقین دارم، تو هم من را تجسم می کنم گاهی
به خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی
هرآن لحظه که پیدا می شوی از دور، مثل من
به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی
چنان دریای ناآرام و طوفانی، تو روحم را
اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی
دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی
همه شعر و غزل های پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی
تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق
یقین دارم، تو هم من را تجسم می کنی گاهی...
اسماعیل مزیدی
حالا که آمده ای
هی دست و دلم را نلرزان و
هی دلواپسم نکن
اگر نمی مانی
بیابان های بی باران
منتظرم هستند!
"محمدرضا عبدالملکیان"
چه دوستی پاکی دارند کفش ها،
هر کدام که گم شود..
آن یکی را آواره خودش می کند..!
زنده یاد "حسین پناهی"
شیـشه نیست که روی آن " هــــا " کنیم
بـعد بـا انگشت یه قــلب بکشیم و
وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف کنیم !!!
رو شیشــه نـــازک دل آدمـــــا اگه قلبی کشیدی
باید مردونه پاش وایستی ...
برچسبها: